من یه عاشقم

من یه عاشقم

منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کردگار بنده نواز

حافظ

آخرین نظرات
  • ۸ مرداد ۹۸، ۰۱:۵۱ - ناشناس
    +_+

عجب آشفته بازاری شده ست اما مثل پری که در مقابل باد است ایستاده ام نه آن گونه که تو تصور میکنی محکم ایستاده ام پر قدرت ایستاده ام و برنامه ها دارم خدامن همیشه هست همیشه کنارمه و حتی زمانی که من بچگانه قهرمیکنم اوعاشقانه به من می نگرد و چقدر زیباست در اوج دلخوری با صدای اذان بیدار شی و از شرمندگی نتونی بخوابی نتونی بی اعتنا باشی دشمن آدمم براش دعوت نامه نمیفرسته که وقتی با خدا قهرم برام میفرسته روزگارم ارومه امروز بعد از مدتها از آذوقه ی که برای پدرم گذاشتم لبخند رضایت بخشش را دزدکی دیدم و چه صمیمانه دوستت دارم بابا ...

میگن یه بیتی شعر به حساب نمی آید ننویسید من شرمنده ی همه کسانی هستم که مطلب و متن من رو زحمت میکشند میخوانند متاسفانه یا خوشبختانه تنها سه یک بیتی دارم امیدوارم پسندتان باشد خودنوشته های سیاه من :


اه از این عمر بیداد که گذشت /اتش به جانم زدو بی جان گذشت


بیخیال روز ماه وسال میشوم /انگار یک عمرام که تکرار میشم


دل شکستم از همه عمر گزاف /که سری دارد به اندازه ی مار

شب بخیر ای کاش بختمان به روشنی روز و خورشید باشد 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۷ ، ۰۱:۰۲
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

دوشبه زود میخوابم ساعت ده اما خوابای اشفته میبینم ساعت دو و پنج بیدار میشم چقدر سخته پنج وقتی بلند میشی کلی سرحال باشی حالا که فکرشو میکنم من فقط دارم فرار میکنم از کابوس از ...

دلم براخودم تنگه نه هیچ کس دیگه ی دیروز خواب باباجون دیدم خدا بیامزردش هیییی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۷ ، ۰۷:۳۶
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

سلام 

دلتنگم اما باید فراموشت کنم 

باید مقاومت کنم 

اسیر این دل نشوم 

اشفته و پریشان نشوم

اما چطور فراموشت کنم

تو یه زخمی بردلم 

مرهمی ندارم در جهانم

بغض میکنم کنار پنجره ی بخار زده مینشینم و به چشمان نم دارم اجاره ی باریدن میدهم به قلبم اجازه ی تنگ شدن اما در این میان هرگز نمیگذارم افکار راه خودش را برود زندانیش میکنم .برای آخرین بار سجاده ی را پهن میکنم و دستانم را بلند کرده و از خدا تورو میخواهم ای کاش ...ای کاش

دیگر نمیتونم صحبت کنم اشکاهایم امانم را برده اند بی قرار میزنم بیرون و زیر باران قدم میزنم اینبار دعا میکنم هر قطره که میریزد یه خاطره ات را فراموش کنم شاید که تا انتهایی باران آلزایمر بگیرم و نه تنها تورا بلکه خودم راهم نشناسم آهسته قدم برمیدارم و نگاهم خیره به زمین است چک چک اشکاهایم با باران فرو میریزند و باهرقطره جزئی از خودم را در خیابان جا میگذارم ...

  

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۷ ، ۰۷:۱۳
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

سلام 

نمیدونم چی بگم فقط داشتم فکر میکردم یه پست گذر یا موقتی بزارم از کسایی که حرفامو میخونن درقدم اول تشکر کنم بعد یه خواهشی ازاتون بکنم طبق چیزایی نوشتم فکر میکنید چه جور آدمی هستم ؟عصبانی ؟آروم ؟دلتنگ ؟پریشان ؟و...

ممنون میشم نظر بدید.

شب همگی بخیر

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۷ ، ۲۳:۴۰
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

سلام ...

ساعت دو پنحاه دقیقه ی صبح بیدارم خوابم نمیبره میگی زده به سرت؟اره زده به سرم ذهنم درگیره ...

میگن دنیا خیلی بیرحمه ...

من هنوز فراموشت نکردم من هنوز حرفامونو یادم نرفته :( علاوه بر دنیا فکر میکنم آدماشم بیرحمن فکر میکردم به اینکه ترم پیش که تموم شد پیام دادین دلجویی کردین گفتین اگه نمیخواستین چیزیو فراموش کنید پیام نمیدادین 

تاحالا دلتنگ شدید؟برای اولین بار شیفته ی کسی شدید؟اصلا حال منو میفهمید؟نمیدونم...

من خودمم این روزا نمیفهمم انتظاری از شما ندارم ...

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۷ ، ۰۳:۰۰
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

سلام 

شب خوبی بود امشب فهمیدم خیلی یه دنده و لجبازی ...

درسام به مشکل خورده اما به خودم قول دادم قوی تر از قبل برگردم همش بخاطر درگیریای ذهنیه دعواهای بین بچها و ...

به قول دکتر انوشه هرکی بی سواده که لزوما خل وخنگ نیست و معادل حرفشون هرکس یه ترم خراب میکنه که لزوما ضعیف نیست هیچ وقت به خودم چنین اجازه ی نمیدم که کسی فکرکنه جاموگرفته یا میتونه بگیره من محکم محکم محکم 

بعد هر شکسته که آدما موفق میشن شکست منم این ترم بود ...

امشب خیلی اذیت شدم دو ساعت کامل دنبال یه متن برا ایمیل زدن به استاد گشتم تموم پوشه های ذهنمو زیررو کردم تا واژه های درستو حسابی کنار هم بچینم فقط تمنا دارم از خدا که یه کمکی بهم بکنه ایمیل پاسخ گو باشه ...خدایا خودت کمک کن 

داستان طوطیو بقال مولانارو حتما خوندید اما یکم دیدتونو عوض کنید در این مورد :

بود بقالی و وی را طوطیی

خوش‌نوایی سبز و گویا طوطیی

بر دکان بودی نگهبان دکان

نکته گفتی با همه سوداگران

در خطاب آدمی ناطق بدی

در نوای طوطیان حاذق بدی

خواجه روزی سوی خانه رفته بود

بر دکان طوطی نگهبانی نمود

گربه‌ای برجست ناگه بر دکان

بهر موشی طوطیک از بیم جان

جست از سوی دکان سویی گریخت

شیشه‌های روغن گل را بریخت

از سوی خانه بیامد خواجه‌اش

بر دکان بنشست فارغ خواجه‌وش

دید پر روغن دکان و جامه چرب

بر سرش زد گشت طوطی کل ز ضرب

روزکی چندی سخن کوتاه کرد

مرد بقال از ندامت آه کرد

ریش بر می‌کند و می‌گفت ای دریغ

کافتاب نعمتم شد زیر میغ

دست من بشکسته بودی آن زمان

که زدم من بر سر آن خوش زبان

هدیه‌ها می‌داد هر درویش را

تا بیابد نطق مرغ خویش را

بعد سه روز و سه شب حیران و زار

بر دکان بنشسته بد نومیدوار

می‌نمود آن مرغ را هر گون نهفت

تا که باشد اندر آید او بگفت

جولقیی سر برهنه می‌گذشت

با سر بی مو چو پشت طاس و طشت

آمد اندر گفت طوطی آن زمان

بانگ بر درویش زد چون عاقلان

کز چه ای کل با کلان آمیختی

تو مگر از شیشه روغن ریختی

از قیاسش خنده آمد خلق را

کو چو خود پنداشت صاحب دلق را

کار پاکان را قیاس از خود مگیر

گر چه ماند در نبشتن شیر و شی


آن یکی شیر است که آدم می خورد 

     و آن دگر شیر است که آدم می خورد


آن یکی شیر است اندر بادیه    

          و آن دگر شیر است اندر بادیه

جمله عالم زین سبب گمراه شد

کم کسی ز ابدال حق آگاه شد

هرکسی که بی سواده که لزوما خل وخنگ نیست 

هرکسی که بی حجابه که لزوما بدکاره نیست

هرکسی که سیگار میکشه که لزوما معتاد نیست 

هرکسی که بهت سلام میکنه حتما که رفیقت نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۷ ، ۰۲:۲۲
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

سلام

چندروزه خیلی دلتنگم 

بدترین درد دنیا اینکه کسی و دوست داشته باشی اما اون نه میگن احساس تنها بودن خطر مرگ زود رس و تا دوبرابر و خطر افسردگی و تا سه برابر افزایش میده ...چرا ما آدما اینقدر بی تفاوتیم 😢دلم نوشتن میخواد 

دل میخواد بنویسم 

بنویسم از بغض نفرت 

بنویسم از درد 

بلکه بشه یکم سرد 

بخار میشه خون تو رگم

شده یه زخم 

که نباید بگم 

منم شدم خسته از همه 

از نبودنت 

از تکه تکه های پیرهنت

از جمعیتی که اگه دو فاکتور بگیری ازاشون یکی کمه...

دلم تنگ شده 

از چی بنویسم

از بغض خفته تو گلو

از خفت کردنای شبانه

از قتل دلم

که بدون حکم راه میره تودلم

از چی بنویسم اخه

براکی بنویسم اخه

بابا دلم گرفته لعنتی

از سیگار کنار لبم

از اتش روی پیرهنم

از سوختنم

خاکسترم

از چی بنویسم اخه

از چیییییی بنویسم

....

از نامردیات

ندیدنات

مگه منم مهمم برات

باشه چشم مینویسم برات

مینویسم از تکه تکه های دلم

باخون دلم

شاید که بشه ساکت نبضای رگم

بغض تو گلوم نشسته یکم دقت کن 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۱۴
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

دوسه شبه دلتنگتم نمیدونم چه دردیه افتاده به جونم به حدی بی قرار شدم انگار روز اول  هیچی ندارم بگم فقط سکوت که فریاد میزنه کاش گوش شنواشو داشته باشی ...

اینقدر دل گرفته را سخت است 

کز نتوان از چیزی نوشت

من غمگین را مات لبخند است

که نتوان لبخند زد 

غمی در دلم نهفته

اشکی در چشمانم نشسته

چه کنم ...


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۰۲
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

سلام 

_میخوام باز بنویسم 

_ازچی؟

_نمیدونم شاید از بیقراری 

_بیقراری ؟بیقرار چی ؟

_دیدی یه وقتایی اینقدر دلتنگ میشی که حتی نمیتونم وصفش کنی توصیف کنی دردتو منم دلتنگم 

_تاکی اخه ؟

_نمیدونم دست خودم نیس کمتر ایراد بگیر 

_باشه ببخشید :(

_...

دلم تنگ شده اما نمیدونم از چی بگم از کی بگم فقط میدونم برخلاف همیشه که دل تنگ تو بودم امشب دلتنگ خدا شدم دارم صداش میزنم دلم جوشن کبیر خواست امشب اینقدر صداش میزنم تا جواب بده دلم بهش قرصه 

از کارم بگم کاری که سرت درد نمیکرد براش خیلی خوب داره پیش میره دوس داشتم باهم این موفقیتو داشته باشم اما نخواستی عیبی نداره 

همه چیز خوبه ...

جالبه داشتم میدید چی شعر نوشتم به شعری رسیدم که حتی زمان نوشتنشم یادم نمیاد از صمیم قلبم مینویسم ...

اینقدر دل گرفته را سخت است 

کز نتوان از چیزی نوشت

من غمگین را مات لبخند است

که نتوان لبخند زد 

غمی در دلم نهفته

اشکی در چشمانم نشسته

چه کنم ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۷ ، ۲۳:۵۲
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟
همه تلاشمو میکنم سرت درد بگیره برا این کارا ...
پشیمون میشی ...
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۷ ، ۲۳:۴۴
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟