من یه عاشقم

من یه عاشقم

منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کردگار بنده نواز

حافظ

آخرین نظرات
  • ۸ مرداد ۹۸، ۰۱:۵۱ - ناشناس
    +_+

۲ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است

عاشقی حال خرابی‌ست که هرچند صباحی به فکرم نفوذ می‌کند.

مثل بیماری تصادفی، بر گوشه بیمارستان روانم می‌افتم، حتی نای ناله‌ کردن هم ندارم. درد همه جانم را با‌ خود می‌برد، دردی سهمگین به بزرگی زلزله 9 ریشتری، درهم شکستم، من بی‌جان زیر میز تنهایی پناه برده، پس از روز‌ها آوار برداری، کودکی خاکی و بی‌پناه را بیرون می‌کشند. با شادی هرچه تمام‌تر یافتنم را فریاد می‌زنند، زنده‌ است... او زنده است...

آری آن کودک منم، من بی‌جان که تمام زندگیم را زیر آوار زلزله روزگار جا گذاشته‌ام، در پی برداشتن عروسک قشنگم بودم که روزگار بر سرم خراب شد. عروسک قشنگم زیر آوار ماند. روز‌ها، ماه‌ها، سال‌ها گذشت اما او پیدایش نشد و من همچنان به دستان زخمی آوارهای دلم را برمیدارم به امید روزی که زیر سنگی عروسکم باشد. عروسک قشنگ من ... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۰۲ ، ۰۰:۳۳
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

دلتنگم، دلتنگ مهربانی‌اش، دلتنگ بودنش... 

دلتنگی مبهم‌ترین احساسی است که می‌تواند مرا بدون دفاع در هم بکشند، وقتی دلتنگت می‌شم، مثل کودکی بی‌پناه به گوشه کز کرده و تنها خاطرات خوبمان را مرور می‌کنم، حتی خاطرات آینده‌مان را... 

عجب می‌گذرد، چه کردم با خودم... 

مگر از زندگی چه می‌خواستم؟ 

رفیق، عشق، محبت، مادر، نوزاد، امید، خدا، دوست، لبخند، ترانه، قدیمی، باصفا، ایوان، هلو، گیلاس، مادربزرگ، پدربزرگ، اتوبوس، مردم، زندگی

من تنها از زندگی مادر شدن را می‌خواستم، مادر کودکی که روز به روز قد کشیدنش را ببینم، از لبخند‌هایش لذت ببرم، با پدرش رفیق باشم، زندگی‌مان پر از عشق، محبت، امید و توکل به خدا باشد، صدای ترانه ایوان خانه مادربزرگ را پرکند، پدربزرگ کنارمان باشد زندگی دوست‌داشتنی من را ببیند و با جان دل برایش غذا درست کنم، زندگی پر از عشق، زندگی به صفای ترانه‌های قدیمی، زندگی دوست داشتنی من، رقص میان باغ هلو و گیلاس، صدای موسیقی، صدای زندگی

صدای تنهایی من... 

کی به پایان میای؟ 

نمی‌دانم... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۰۲ ، ۰۰:۱۵
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟