من یه عاشقم

من یه عاشقم

منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کردگار بنده نواز

حافظ

آخرین نظرات
  • ۸ مرداد ۹۸، ۰۱:۵۱ - ناشناس
    +_+

زلزله

پنجشنبه, ۹ شهریور ۱۴۰۲، ۱۲:۳۳ ق.ظ

عاشقی حال خرابی‌ست که هرچند صباحی به فکرم نفوذ می‌کند.

مثل بیماری تصادفی، بر گوشه بیمارستان روانم می‌افتم، حتی نای ناله‌ کردن هم ندارم. درد همه جانم را با‌ خود می‌برد، دردی سهمگین به بزرگی زلزله 9 ریشتری، درهم شکستم، من بی‌جان زیر میز تنهایی پناه برده، پس از روز‌ها آوار برداری، کودکی خاکی و بی‌پناه را بیرون می‌کشند. با شادی هرچه تمام‌تر یافتنم را فریاد می‌زنند، زنده‌ است... او زنده است...

آری آن کودک منم، من بی‌جان که تمام زندگیم را زیر آوار زلزله روزگار جا گذاشته‌ام، در پی برداشتن عروسک قشنگم بودم که روزگار بر سرم خراب شد. عروسک قشنگم زیر آوار ماند. روز‌ها، ماه‌ها، سال‌ها گذشت اما او پیدایش نشد و من همچنان به دستان زخمی آوارهای دلم را برمیدارم به امید روزی که زیر سنگی عروسکم باشد. عروسک قشنگ من ... 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۶/۰۹
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی