من یه عاشقم

من یه عاشقم

منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کردگار بنده نواز

حافظ

آخرین نظرات
  • ۸ مرداد ۹۸، ۰۱:۵۱ - ناشناس
    +_+

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

سلام 

اولین شعر در خارج از فضای عاشقانه رو نوشتم شاید زندگی دوباره رو شروع کردم شاید دوست تنهایی هامو پیدا کردم دوستی که بهترازهزاران آدم زمینیه نمیدونم چه جوری شروع شد و چه جوری تموم میشه بزارید ازشعرم بگم با تمام علاقه ی که به شعر دارم در یه روز گرم تابستون برا رونمایی کتاب استاد عزیزم رفتم نگارستان تو راه برگشتن تنها تراز همیشه بود زمان تنهایی من کلمات تو سرم میچند اما کنار هم نمیتونم رو کاغذ بنویسم توسرم شعر میشن اما رو کاغذ نمیان سوار اتوبوس شدم اتوبوسی که مسیر طولانیو قرار بره از پنجره به بیرون نگاه میکردم که دختری و سوار بر دوچرخه ی دیدم به مقصد که رسیدم مدام یه مصرع از استاد پروین اعتصامی تو ذهنم میچرخید:

 از بهرغرامت همه جامه زتنت بیرون کنم

سوار اتوبوسی دیگر که شدم شروع شعرم بودی طولانی تر دیگر توصیف نمیکنم به گمان پس از خواندن شعر متوجه ی همه چیز بشوید .

  از بهر غرامت چادری از سر کنم 

بی جان شومو در خفافریاد کنم

میکشد این تن من ذلتو پیری که زنم

ندارم حق راندن تنم مگر به اذن شوهرم 

خسته خسته دوان دوان فراریم 

از این جهان بی پناه به هردری  فراریم 

به کوه طور و دشت لوت به هرکجا فراریم 

چه می شود اگر تنم به جای محنت هوا 

آدم این دنیا شود

هر لحظه از زمان دوان به سمت رویا بدوم

آزاد ، آزادو رها بی هیچ اجازه از کسی

پدال های چرخمو تکان دهم 

با هرلباس و ظاهری خیابونا رو متر کنم

چه می شد اگر خدا کمی ازاین هوای بسته مان به آدما تزریق کند.

براتون بهترین ها رو آرزو دارم امیدوارم همیشه در آرامش باشید شب روزتون بخیر .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۷ ، ۰۱:۵۶
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟