من یه عاشقم

من یه عاشقم

منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کردگار بنده نواز

حافظ

آخرین نظرات
  • ۸ مرداد ۹۸، ۰۱:۵۱ - ناشناس
    +_+

سلاااام چند وقته انرژی ازام میباره البته بگما انرژی که با خستگی همراه دیدین یه کاریو انجام میدید که بهش علاقه دارید وقتی تموم میشه هم خوشحالید هم خستم خداروصدمرتبه شکر گوشه چشمیم به من نگاه کردن ان شاءالله همه رو شامل رحمت قرار بدند .

من گاه گاهی سرمیزنم به اینجااما دوستان میخوننو هیچ رد پایم نمیزارند 🙁ماهم میایم بی انگیزه برمیگردیم .

راسی یه چیزی دلم کنار اومد ...گذشت ازاش ...بیشتر نمیگم مثل قبلاناراحت کننده ننویسم این یه تیکم جهت اطلاع بود همه چیز خیلی عالیه بچها همتونو دوست دارم .شب قشنگتون بخیر !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۷ ، ۲۲:۳۹
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

سلام 

اولین شعر در خارج از فضای عاشقانه رو نوشتم شاید زندگی دوباره رو شروع کردم شاید دوست تنهایی هامو پیدا کردم دوستی که بهترازهزاران آدم زمینیه نمیدونم چه جوری شروع شد و چه جوری تموم میشه بزارید ازشعرم بگم با تمام علاقه ی که به شعر دارم در یه روز گرم تابستون برا رونمایی کتاب استاد عزیزم رفتم نگارستان تو راه برگشتن تنها تراز همیشه بود زمان تنهایی من کلمات تو سرم میچند اما کنار هم نمیتونم رو کاغذ بنویسم توسرم شعر میشن اما رو کاغذ نمیان سوار اتوبوس شدم اتوبوسی که مسیر طولانیو قرار بره از پنجره به بیرون نگاه میکردم که دختری و سوار بر دوچرخه ی دیدم به مقصد که رسیدم مدام یه مصرع از استاد پروین اعتصامی تو ذهنم میچرخید:

 از بهرغرامت همه جامه زتنت بیرون کنم

سوار اتوبوسی دیگر که شدم شروع شعرم بودی طولانی تر دیگر توصیف نمیکنم به گمان پس از خواندن شعر متوجه ی همه چیز بشوید .

  از بهر غرامت چادری از سر کنم 

بی جان شومو در خفافریاد کنم

میکشد این تن من ذلتو پیری که زنم

ندارم حق راندن تنم مگر به اذن شوهرم 

خسته خسته دوان دوان فراریم 

از این جهان بی پناه به هردری  فراریم 

به کوه طور و دشت لوت به هرکجا فراریم 

چه می شود اگر تنم به جای محنت هوا 

آدم این دنیا شود

هر لحظه از زمان دوان به سمت رویا بدوم

آزاد ، آزادو رها بی هیچ اجازه از کسی

پدال های چرخمو تکان دهم 

با هرلباس و ظاهری خیابونا رو متر کنم

چه می شد اگر خدا کمی ازاین هوای بسته مان به آدما تزریق کند.

براتون بهترین ها رو آرزو دارم امیدوارم همیشه در آرامش باشید شب روزتون بخیر .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۷ ، ۰۱:۵۶
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

عجب آشفته بازاری شده ست اما مثل پری که در مقابل باد است ایستاده ام نه آن گونه که تو تصور میکنی محکم ایستاده ام پر قدرت ایستاده ام و برنامه ها دارم خدامن همیشه هست همیشه کنارمه و حتی زمانی که من بچگانه قهرمیکنم اوعاشقانه به من می نگرد و چقدر زیباست در اوج دلخوری با صدای اذان بیدار شی و از شرمندگی نتونی بخوابی نتونی بی اعتنا باشی دشمن آدمم براش دعوت نامه نمیفرسته که وقتی با خدا قهرم برام میفرسته روزگارم ارومه امروز بعد از مدتها از آذوقه ی که برای پدرم گذاشتم لبخند رضایت بخشش را دزدکی دیدم و چه صمیمانه دوستت دارم بابا ...

میگن یه بیتی شعر به حساب نمی آید ننویسید من شرمنده ی همه کسانی هستم که مطلب و متن من رو زحمت میکشند میخوانند متاسفانه یا خوشبختانه تنها سه یک بیتی دارم امیدوارم پسندتان باشد خودنوشته های سیاه من :


اه از این عمر بیداد که گذشت /اتش به جانم زدو بی جان گذشت


بیخیال روز ماه وسال میشوم /انگار یک عمرام که تکرار میشم


دل شکستم از همه عمر گزاف /که سری دارد به اندازه ی مار

شب بخیر ای کاش بختمان به روشنی روز و خورشید باشد 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۷ ، ۰۱:۰۲
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

دوشبه زود میخوابم ساعت ده اما خوابای اشفته میبینم ساعت دو و پنج بیدار میشم چقدر سخته پنج وقتی بلند میشی کلی سرحال باشی حالا که فکرشو میکنم من فقط دارم فرار میکنم از کابوس از ...

دلم براخودم تنگه نه هیچ کس دیگه ی دیروز خواب باباجون دیدم خدا بیامزردش هیییی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۷ ، ۰۷:۳۶
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

سلام 

دلتنگم اما باید فراموشت کنم 

باید مقاومت کنم 

اسیر این دل نشوم 

اشفته و پریشان نشوم

اما چطور فراموشت کنم

تو یه زخمی بردلم 

مرهمی ندارم در جهانم

بغض میکنم کنار پنجره ی بخار زده مینشینم و به چشمان نم دارم اجاره ی باریدن میدهم به قلبم اجازه ی تنگ شدن اما در این میان هرگز نمیگذارم افکار راه خودش را برود زندانیش میکنم .برای آخرین بار سجاده ی را پهن میکنم و دستانم را بلند کرده و از خدا تورو میخواهم ای کاش ...ای کاش

دیگر نمیتونم صحبت کنم اشکاهایم امانم را برده اند بی قرار میزنم بیرون و زیر باران قدم میزنم اینبار دعا میکنم هر قطره که میریزد یه خاطره ات را فراموش کنم شاید که تا انتهایی باران آلزایمر بگیرم و نه تنها تورا بلکه خودم راهم نشناسم آهسته قدم برمیدارم و نگاهم خیره به زمین است چک چک اشکاهایم با باران فرو میریزند و باهرقطره جزئی از خودم را در خیابان جا میگذارم ...

  

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۷ ، ۰۷:۱۳
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

سلام 

نمیدونم چی بگم فقط داشتم فکر میکردم یه پست گذر یا موقتی بزارم از کسایی که حرفامو میخونن درقدم اول تشکر کنم بعد یه خواهشی ازاتون بکنم طبق چیزایی نوشتم فکر میکنید چه جور آدمی هستم ؟عصبانی ؟آروم ؟دلتنگ ؟پریشان ؟و...

ممنون میشم نظر بدید.

شب همگی بخیر

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۷ ، ۲۳:۴۰
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

سلام ...

ساعت دو پنحاه دقیقه ی صبح بیدارم خوابم نمیبره میگی زده به سرت؟اره زده به سرم ذهنم درگیره ...

میگن دنیا خیلی بیرحمه ...

من هنوز فراموشت نکردم من هنوز حرفامونو یادم نرفته :( علاوه بر دنیا فکر میکنم آدماشم بیرحمن فکر میکردم به اینکه ترم پیش که تموم شد پیام دادین دلجویی کردین گفتین اگه نمیخواستین چیزیو فراموش کنید پیام نمیدادین 

تاحالا دلتنگ شدید؟برای اولین بار شیفته ی کسی شدید؟اصلا حال منو میفهمید؟نمیدونم...

من خودمم این روزا نمیفهمم انتظاری از شما ندارم ...

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۷ ، ۰۳:۰۰
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

سلام 

شب خوبی بود امشب فهمیدم خیلی یه دنده و لجبازی ...

درسام به مشکل خورده اما به خودم قول دادم قوی تر از قبل برگردم همش بخاطر درگیریای ذهنیه دعواهای بین بچها و ...

به قول دکتر انوشه هرکی بی سواده که لزوما خل وخنگ نیست و معادل حرفشون هرکس یه ترم خراب میکنه که لزوما ضعیف نیست هیچ وقت به خودم چنین اجازه ی نمیدم که کسی فکرکنه جاموگرفته یا میتونه بگیره من محکم محکم محکم 

بعد هر شکسته که آدما موفق میشن شکست منم این ترم بود ...

امشب خیلی اذیت شدم دو ساعت کامل دنبال یه متن برا ایمیل زدن به استاد گشتم تموم پوشه های ذهنمو زیررو کردم تا واژه های درستو حسابی کنار هم بچینم فقط تمنا دارم از خدا که یه کمکی بهم بکنه ایمیل پاسخ گو باشه ...خدایا خودت کمک کن 

داستان طوطیو بقال مولانارو حتما خوندید اما یکم دیدتونو عوض کنید در این مورد :

بود بقالی و وی را طوطیی

خوش‌نوایی سبز و گویا طوطیی

بر دکان بودی نگهبان دکان

نکته گفتی با همه سوداگران

در خطاب آدمی ناطق بدی

در نوای طوطیان حاذق بدی

خواجه روزی سوی خانه رفته بود

بر دکان طوطی نگهبانی نمود

گربه‌ای برجست ناگه بر دکان

بهر موشی طوطیک از بیم جان

جست از سوی دکان سویی گریخت

شیشه‌های روغن گل را بریخت

از سوی خانه بیامد خواجه‌اش

بر دکان بنشست فارغ خواجه‌وش

دید پر روغن دکان و جامه چرب

بر سرش زد گشت طوطی کل ز ضرب

روزکی چندی سخن کوتاه کرد

مرد بقال از ندامت آه کرد

ریش بر می‌کند و می‌گفت ای دریغ

کافتاب نعمتم شد زیر میغ

دست من بشکسته بودی آن زمان

که زدم من بر سر آن خوش زبان

هدیه‌ها می‌داد هر درویش را

تا بیابد نطق مرغ خویش را

بعد سه روز و سه شب حیران و زار

بر دکان بنشسته بد نومیدوار

می‌نمود آن مرغ را هر گون نهفت

تا که باشد اندر آید او بگفت

جولقیی سر برهنه می‌گذشت

با سر بی مو چو پشت طاس و طشت

آمد اندر گفت طوطی آن زمان

بانگ بر درویش زد چون عاقلان

کز چه ای کل با کلان آمیختی

تو مگر از شیشه روغن ریختی

از قیاسش خنده آمد خلق را

کو چو خود پنداشت صاحب دلق را

کار پاکان را قیاس از خود مگیر

گر چه ماند در نبشتن شیر و شی


آن یکی شیر است که آدم می خورد 

     و آن دگر شیر است که آدم می خورد


آن یکی شیر است اندر بادیه    

          و آن دگر شیر است اندر بادیه

جمله عالم زین سبب گمراه شد

کم کسی ز ابدال حق آگاه شد

هرکسی که بی سواده که لزوما خل وخنگ نیست 

هرکسی که بی حجابه که لزوما بدکاره نیست

هرکسی که سیگار میکشه که لزوما معتاد نیست 

هرکسی که بهت سلام میکنه حتما که رفیقت نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۷ ، ۰۲:۲۲
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

سلام

چندروزه خیلی دلتنگم 

بدترین درد دنیا اینکه کسی و دوست داشته باشی اما اون نه میگن احساس تنها بودن خطر مرگ زود رس و تا دوبرابر و خطر افسردگی و تا سه برابر افزایش میده ...چرا ما آدما اینقدر بی تفاوتیم 😢دلم نوشتن میخواد 

دل میخواد بنویسم 

بنویسم از بغض نفرت 

بنویسم از درد 

بلکه بشه یکم سرد 

بخار میشه خون تو رگم

شده یه زخم 

که نباید بگم 

منم شدم خسته از همه 

از نبودنت 

از تکه تکه های پیرهنت

از جمعیتی که اگه دو فاکتور بگیری ازاشون یکی کمه...

دلم تنگ شده 

از چی بنویسم

از بغض خفته تو گلو

از خفت کردنای شبانه

از قتل دلم

که بدون حکم راه میره تودلم

از چی بنویسم اخه

براکی بنویسم اخه

بابا دلم گرفته لعنتی

از سیگار کنار لبم

از اتش روی پیرهنم

از سوختنم

خاکسترم

از چی بنویسم اخه

از چیییییی بنویسم

....

از نامردیات

ندیدنات

مگه منم مهمم برات

باشه چشم مینویسم برات

مینویسم از تکه تکه های دلم

باخون دلم

شاید که بشه ساکت نبضای رگم

بغض تو گلوم نشسته یکم دقت کن 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۱۴
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

دوسه شبه دلتنگتم نمیدونم چه دردیه افتاده به جونم به حدی بی قرار شدم انگار روز اول  هیچی ندارم بگم فقط سکوت که فریاد میزنه کاش گوش شنواشو داشته باشی ...

اینقدر دل گرفته را سخت است 

کز نتوان از چیزی نوشت

من غمگین را مات لبخند است

که نتوان لبخند زد 

غمی در دلم نهفته

اشکی در چشمانم نشسته

چه کنم ...


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۰۲
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟