من یه عاشقم

من یه عاشقم

منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کردگار بنده نواز

حافظ

آخرین نظرات
  • ۸ مرداد ۹۸، ۰۱:۵۱ - ناشناس
    +_+

۴ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

محنت و غم سرآید
و آن شب که بی تو باشم
جانم ز تن برآید
پیش تو سر نهادم
ای فتنه دل و جان
تا از بلای عشقت
ما را چه بر سر آید
گل من کجایی؟
تا به کی همچو گل بی وفایی 
بیا وز رفیقان جدا شو

خدایا کی میای ؟همه میگن هشت ماه فقط تحمل کنم تا کنکور بعدش حالم خوب میشه دلم گرفته خدا دلم برات تنگ شده چشمام دیگه اشکی نداره برات بریزم تو که میدونی چقدر دوست دارم تو که میدونی چقدر بهت ایمان دارم من تنهایی نمیتونم خدا دلم گرفته میخوام باهات حرف بزنم چیکارکنم ؟من ببربزار کنارت اروم بگیرم 😭😭


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۵ ، ۰۰:۳۹
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

من طبیـــــبا! زتو بر خویش خـــبر دار ترم

که مرا ســــوز فــــراق است و تو گویی که تـــب است!

دلم براش تنگ شده روزام به سختی میگذره کاش میشد باشه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۵ ، ۰۵:۲۲
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران

رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی

تو بمان و دگران وای به حال دگران

شهریار

همیشه فکرمیکردم وقتی یکی ناراحت میشه تقصیر منه الان که خوب فکر میکنم یه وقتایی درعین ناراحتی اون من بیشتر اذیت شدم یه عده از ادما هستن که واقعا بودن کنارشو زجر اوره مثل شهریار باید اونو ول کردو رفت بیاید بزارید باهرکی خوشه باهمانا باشه

دیگه اینقدر غصه خوردم که احساس میکنم الان وقت زندگی کردنه 😊😊


دیدے اے دل عاقبت زخمت زدند

گفتہ بودم مردم اینجابدند

دیدے اے دل ساقہ ےجانت شکست

آن عزیزت عهد و پیمانش شکست

دیدےاے دل حرف من بیجا نبود

یار تو آن عشق رویاها نبود

آن بهار عمر را دیدے چہ شد؟

زندگے را هیچ فهمیدے چہ شد؟

اے دل اینجا باید از خود گم شوے

عاقبت همرنگ این مردم شوے

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۵ ، ۰۲:۳۶
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

از در درآمدی و من از خود به درشدم

گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم

گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست

صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم

چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب

مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق

ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم

دستم نداد قوت رفتن به پیش یار

چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم

تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم

از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم

من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت

کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم

بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان

مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم

او را خود التفات نبودش به صید من

من خویشتن اسیر کمند نظر شدم

گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد

اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم

گاهی اوقات باید چشمارو بست وبه خوابی راحت وعمیق فرورفت گاهی وقتا باید نادیده گرفت ادما رو احساسارو ...وحتی زندگی رو

بعد یه خواب عمیق چشماتو باز کنیو با تموم انرژیت هرروز زندگی کنی چقدر خوبه هرروز که چشماتو باز میکنی تموم زیباییا رو ببینی اما امان از وقتی که عاشق میشی فقط اون برات زیباس امان از وقتی که نباشه از وقتی که ازاش یه دستگاه مشترک موردنظرخاموش میباشد یا شماره ی مورد نظراشغال است بمونه سخته یکیو باتمام وجود بخوای دوسش داشته باشی اما اون بیتوجه باشه سخته بیگناه باشی و عذرخواهی کنی 

دلتنگمو باهیچ کسم میل سخن نیس 

کس دراین آفاق به دلتنگی من نیس

وحشی باقفی



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۵ ، ۰۱:۵۷
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟