ناشناس مینویسم
بی اشنا مینویسم
درروزگاری پیش نوشتم
حال من حال نیست
حال یک عاشق بیداد نیست
نیستو هستی در وجودم یکسان نیست
آه ای خدا خوانم تورا
خوانم تورا اما نگاهت سوی ما نیست
استخاره گیرم ز قرانت
حیف که با دلم یکسان نیست
حکمتی درآن سوی دل است
که فقط خدادانددرذهن من جا نیست
دودلم
دل به دلم
همدمو همراه دلم
آگهم ساز ازانچه نظری درنظراست
بیتابه دلم
نکند که برود سمت دلم
بگیرد ایه ی قران نادید دلم
ای خدا مرحمتی کن
اینده را نمیدانم مدتی گیجو حیران بودم بنده ی دراین مدت همراهیم کرد پس از دوره ی به خودم امدم ای خدا تورابه جان پیامبر مرا از سر دوراهی نجاتم بده تنی خسته و رنجور دارم دررنج هایم تنهایمم مگذار ای مهربان ترین مهربانان