من یه عاشقم

من یه عاشقم

منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کردگار بنده نواز

حافظ

آخرین نظرات
  • ۸ مرداد ۹۸، ۰۱:۵۱ - ناشناس
    +_+

۷۴ مطلب توسط «دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟» ثبت شده است

روز 24 شهریور ماه سال 1401 بود تو اتوبان خرازی اصفهان ساعت دوازده و ده دقیقه می‌رفتم، داشتم می‌رفتم یکم خستگی رو از تنم بیرون کنم که باری از خستگی رو تو راه برداشتم. اتوبان خرازی تموم شد پل امام رو پشت سر گذاشتم به بلوار دانشگاه صنعتی رسیدم همه چیز تو یه لحظه رخ داد جاده شلوغ بود شروع کردم گاز دادن دیرم شده بود که زود برسم دانشگاه، نفهمیدم چی شد اومدم برم تو لاین سبقت که که محکم زدم سر یه ماشین دیگه و برای اینکه بیشتر بهشون برخورد نکنم فرمونو تابوندم سمت لاین کم سرعت و صحنه‌های محوی از برخورد با جدول برخورد با درخت و فریادای پی در پی یاعلی من... 

پیاده شدم فقط اسم تورو جیغ میزدم کسی که یک سال تو تموم سختیا کنارم بود خیلی ترسیدم مردی اومد کنار در گفت سالمی؟ جیغ نزن من درت میارم درختای که کنده شده بودند رو از کنار در راننده برداشت در رو باز کرد و من پیاده شدم هی تکرار میکرد وسیلاتو بردار زود پیاده شو شاید ماشین آتیش بگیره، نمیدونست ماشین نیست که رفیقمه، رفیقم دلم برات خیلی تنگ شده، وقتی پیاده شدم نشستم گوشه جدول فقط خیره شدم بهش هیچی ازاش نمونده بود هر تیکش یه جای بلوار ریخته شده بود. دلم آتیش گرفت از خودم بدم اومد خدایا چرا؟ خدایا کرمتو شکر ولی چرا من باید یه خال بهم نیوفته و اون بشه سپر من خورد خاک شیر بشه؟ دلتنگ بودنتم رفیقم... 

هییی امان امان امان از این روزگار 

امان امان از دلوم از این دل تنگم

هیییی امان.... 

هی هی هی دو هفته‌ از این اتفاق میگذره ولی همیشه فکر و خیالت همراه منه 

از تو از همه خانوادم از عزیزم معذرت میخوام بابت اینکه نگرانتون کردم تو سختی قرارتون دادم بی‌وسیله‌تون کردم، کاش منم با ماشین له میشدم د این روزا رو نمیدیدم... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۰۱ ، ۰۳:۴۲
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

سلام

میخوام برم سر اصل مطلب... 

من کیم؟ یه عاشق

من یه عاشقم که کارم عشق‌ ورزیدن، بعد از سال‌ها درد عذاب سختی حدود یک سال و نیم که احساس شادی میکنم از اینکه یکی رو تو زندگیم دارم که جونمون بهم بسته‌ست شاید کاغذی محرم نباشیم ولی از هزارتا کاغذ و امضا محرم‌تریم. هرروز که از خواب بیدار می‌شیم به هم عشق میورزیم تا خود شب که میخوایم بخوابیم و یه فردایی جدید شروع کنیم. 

و اما برای تو که دوستت می‌دارم:

زندگی کنارتو خیلی قشنگه. خیلی سختی‌ها کنارت آسون میشه، هربار که لبخندت رو میبینم هزار بار تو دلم خداروشکر میکنم که ما رو مقابل هم قرار داد. 

اینجا مینویسم نه برای اینکه کسی بخونه برای اینکه این حالم ماندگار بشه. امشب و دیشب حسابی سرت شلوغ بود نبودی، بودی ولی کم بودی،حسابی دلتنگت شدم، دلم بی‌قراری میکنه برا اومدنت، دلم میخواد فقط برا من باشی، همه وقتتو برای من بزاری، میدونم خودخواهیه ولی دل است دیگر

عاشقت شده‌ام... 

امان از عشق 

امان از دوست داشتن

امان از آرزوی باهم بودن... 

خدا همراهت باشد یار و یاور من

​​

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۰۱ ، ۰۳:۲۵
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

سلام زندگی

هر جایی برات یادداشت گذاشتم خوندی و جوابی ندادی، گفتم بزار این دفعه یه جایی بنویسم که شاید هیچ وقت نتونی بخونی. 

دو سه تو همی فکرت مشغول، کم خوابی، خسته‌ی همه اینا رو می‌دونم. 

امشب خواستم یکم از من درونم برات بگم، عزیزدلم من درونم خیلی تنهاست جز مهر و شادی تو پشتوانه‌ی ندارم، میدونم که تمام اینا رو میدونی، میدونم توام به فکری توام تحت فشاری، حداقل باهام حرف بزن حداقل بگو میدونی منم دلتنگتم میدونی منم تنهام میدونی خیلی وقته تو خونم منتظرم بیای...

عاشقانه دوستت دارم... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۰۱ ، ۰۰:۲۳
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

نمی‌دانم چه ارتباطی میان عاشق شذن و نوشتن است. روزگاری برای مخاطبی ناشناس می‌نوشتم بی‌آنکه بدانم او کیست؟ امروز در دنیای زندگی می‌کنم که او را به چشم می‌بینم، نمیدانم چرا از وقتی او را دیده‌‌ام زبانم بند آمده، نه شعری نه سخنی نه حرفی، دل بیچاره‌ام هیچی نمی‌گوید، ولی با زبان بسته پر می‌کشد برای آغوشی مردانه برای همسری که دلسوزانه کار می‌کند برای صدای نفسی که نرسیده به بالشت از فرط خستگی به خروپف تبدیل می‌شود. دلتنگ یارم، یاری که حرف‌هایم را نگفته از چشمانم می‌خواند، بخندم با من می‌خندد و اگر چشمانم گریان باشد به تکاپو میوفتد آرامش را به آن‌ها برگرداند. 

امشب که مینویسم کمتر از یک ماه مانده تا پرونده بیست دو سالگی را ببندم و دفتری جدید باز کنم. دل‌آشوبم... 

هرچه زمان جلوتر می‌رود بیشتر وجود عزیزانم را کنارم حس میَکنم بیشتر می‌فهمم چه چیزی دارد از دست می‌رود. ای کاش توان نگه داشتن زمان را داشتم کاش می‌توانستم به گل پژمرده شده، حیوان مرده، عزیز فوت شده شخصی زندگی دوباره بخشم کاش می‌شد زمان را نگه‌داشت و از کنار باهم بودن بیشترین لذت را برد. 

به یاد از یاد رفتگان، عزیزان درگذشته، فاتحه‌ی بخوانید و لبخندی بزنید تا شادی وجودتان را به روح‌شان هدیه کنیم. 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۰۱ ، ۰۲:۳۹
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

چقدر دنیا عجیبه، چه چرخی می‌خوره یک توپ وقتی میندازیم بالا تا میاد برگرده زمین... 

بعد از گذشت یه دوران نوجوانی و گذر از احساسات ناپخته، یه دوره بی‌حسی اومد تو زندگیم، دوره‌ی که جز خودم کسی رو نمی‌دیدم، دوره قشنگی بود رو به بزرگ شدند. 

زندگی خیلی زود می‌گذره رفیقی که چندی پیش شب عقدش بود الان یه بچه داره و بچه‌ دوم رو هم بارداره. 

یک سال و نیمه که با شخصی که فکر میَکنم شریک زندگیم هست زندگی می‌کنم. بعد از گذشت یک دوره بی‌احساسی، با شخص پ نامی آشنا شدم خیلی بالا پایینی داشتیم خیلی درد و رنج کنار هم کشیدیم، خیلیم کنارهم خندیدیم، این‌ روزا دیگه تو حال زندگی نمی‌کنم فقط به آیندم فکر می‌کنم. آینده شده امید، عشق، زندگی که دوباره زنده شده نفس تازه‌ی گرفته. 

خدایا به امیدتو

دوستت دارم... 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۰۱ ، ۰۲:۱۰
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

بالاخره پس مدت‌ها به آرامش رسیدم... 

​​

سال نوی همگی مبارک باشه

همیشه دوستتون دارم 💖💓

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۰۱ ، ۰۲:۳۱
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

یه سلام دیگه به وبلاگ خالیم 

وبلاگی که به جز دل خستم، هیچ مخاطبی نداره. شده شبیه کلاسای تخصصیم که با یه نفرم استاد درس میده. منم با یه مخاطب می نویسم. 

یه مخاطب خاص، یه رفیق، یه دوست، رفیقم دلتنگتم 💟هم دلتنگ هم منتظر پس زودی برگرد 🙏🏻🌹

​​​​​

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۰۰ ، ۰۰:۱۱
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

امروز اولین روز سال جدید 1400، نمیدونم وبلاگم مخاطب داره که دنبالم کنه یا نه؟ خواننده ی عزیزم اگر هستی صمیمانه از تو بخاطر غیبت طولانیم معذرت خواهی میکنم، خیلی گذشته، خیلی وقته که نوشتم، دستم به قلم نمیره مگه برا عزیزانم، دلم گرفته مثل همیشه، این مدت خیلی اتفاقای عجیب و غریب زیادی افتاد دوستم بهمن 98 عروسی کرد خرداد 99 باردار شد و بهمن 99 بچه ش به دنیا اومد، تموم عمرم عاشق بچها بودم از صمییم قلبم دوسشون داشتم ولی این یکیو درک نمیکنم، رفیق، عزیزم، جانی در تنم، دلتنگتم، به خداوندی خدا خیلی دلتنگم، دلتنگ دیدنت، دلتنگ خنده هایت، دلتنگ صحبت هایت، دلتنگ قدم زدن هایمان، یادت می آید، آن روزی که کیفت سنگین بود مریض احوال بودی کیف هایمان را جابه جا کردیم کیلومتر ها پیاده رفتیم الویه خریدیم نون خریدیم به پارک رفتیمو باهم خوردیم؟ من سخت دلتنگ آن روز هایم، ذره ذره از وجودم برای تو میرود و چه خوش رفتنیست، ای کاش، ای کاش چه؟ نمیدانم، 😔ای کاش فقط یکبار دیگر آن روزها برمیگشت ای کاش فقط یک بار دیگر من را میفهمیدی، ای کاش فقط یکبار دیگر خودمان دوتا بودیم. رفیقم، عزیزتراز جانم حقیقت برای من شبیه شکلات تلخ است اینقدر تلخ که از فهمیدنش، درکش، اکراهم می شود. تو نیستی و من خیلی دلتنگم اما دم نمیزنم جلویت میخندم که مبادا اشکت را ببینم، در خلوتم در تنهایم برایت اشک میریزم، در خواب هایم هرشب کابوس از دست دادنت را میبینم ولی  دم نمیزنم، دهان را مهر یار سخت دوخته است، خوشا به سعادت همسرت، خوشا به سعادت نازنین دخترت که رفیق مرا همیشه کنارشان دارند.

من خیلی دلتنگت هستم روزاها میگذرد هر روزی که صدایت را نمیشنوم هرروزی که دم نمیزنم میمیرمو زنده می‌شوم ای کاش فقط میمردم بازگشت دوباره ی من از هزاران مرگ برای من سخت تر است.

شنیده بودم دختری عاشق پسری بشود یا برعکس نشنیده بودم دختری عاشق دختری بشود آری نشنیده بودم تا با وجودم لمسش کردم، رفیقم عزیزدلم من عاشقت هستم جدایی معشوق از عاشق سخت ترین ، دردناک ترین لحظات زندگی عاشق است.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۰۰ ، ۰۱:۱۰
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

دلِ سنگ یا دلِ تنگ؟ کدوم بهتره؟ 

 وقتی اینقدر یکی و دوست داری اما میدونی هرچی بهش بیشتر توجه کنی دورتر میشه، سنگ دل باشی با تموم سختی نادیده ش بگیری بهتره؟ یا دل تنگ بشه و ازاش سراغ بگیری؟ زندگی عین یه باتلاق هرچی بیشتر دست و پا بزنی بیشتر فرو میری. 

 من شکستم خوردم آره قبول، ولی هنوز زنده ام شکست سنگینی بود هنوزم بدنم درد می کنه، اما تو خیال نکن مُردم، من هزارتا جون دارم... به این سادگیا نمیمیرم. 

 هرچیزی یه تاوانی داره دارم تاوانتو میدم... دیگه حتی اینجا نوشتنم برام سخته 

 

​​​

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۹ ، ۰۰:۰۲
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

سلام 

  امیدوارم حال شمایی که الان دارید این مطلبو می خونید خوب باشه، چند ثانیه ی توی فکر فرو رفتم که چی بزارم عنوان این مطلب رو برخلاف همیشه چیز واضحی به ذهنم نرسید، اما چرا مبهم؟ زیاد نیست ولی چند روزیه حس عجیبی دارم مبهمه خیلی حس مبهمیه بین غم، شوق، کمی حسادت، دلتنگی، اشتیاق، انگیزه هووم شایدم پوچی... اره دقیقا همه ی حس ها هستند. نمیدونم چرا خوردم به پوچی یه مدت خیلی کوتاهیه حس پوچی میکنم حس اینکه این همه درس خوندی این همه تشویق شدی آخرش چی؟ چی می خوای بشی؟ چیکار بکنی؟ می بینیم هیچی نیست سفید سفید، دوست عزیزم که داری مطلبمو میخونی این دفعه برخلاف بقیه ی متن ها ادبی  یا عاشقانه نمی نویسم فقط می نویسم تا آروم بشم 😔اگر جذابیتی نداره معذرت می خوام

 چقدر خوبه که تک تک احساس کنم با دلایلشون اولی غم، خب غم دوست منه انگار بهم گره خوردیم ولی این روزا تنهاترین روزامو دارم می گذرونم شایدم آزاد ترین ولی به هرحال یکم فضا غمناکه، شوق چند روز پیش همون دوستمو دیدم که عقدش بود خبر جدید اینکه من دیگه حتی دوستمم ندارم چون عروسی کرده و احساس می کنم نباید از غمام بهش بگم چون مشکلات زندگی خودشو داره فقط فکرمی کنه مقصره یا غصه می خوره ولی جای خوبش اینکه خونشون نزدیک خونمونه کم و بیش میادو میره شوق دیدنشو دارم ولی وقتی می بینش زبانم بسته میشه😔😔یه جمله ی معروفی هست میگه لب خاموش نمودار دل پرسخن است، حسادت حسادت به روزهای شاد گذشتم، دلتنگی هییی دلتنگ چیم اخه من، دلتنگ دوستم، دلتنگ...، بیشتر دلتنگ خودمم که گمش کردم، اشتیاق و انگیزه تو این وضعیت قرنطینه هر تکلیفی که اساتید میدند برای نوشتنش ذوق دارم انگیزه دارم، ونهایت پوچی، گیجم نمیدونم چم شده ولی حس میکنم خدا حرفامو شنیده می خواد کم کم همه چیزو فراموش کنم چندروزه حس میکنم فراموشی گرفتم میرم تو اتاق نمیدونم چرا اومدم وسیله و برمیدارم نمیدونم کجا گذاشتم احساس پوچی می کنم اینکه اخرش کجاست؟ ولی برا خلاف اعمالم به خودم همیشه می گم من آدم صبوریم، آره من آدم صبوریم صبرمی کنم خواننده ی عزیز من آدم صبورم و همیشه پذیرای نظرای شما هستم شما تنها همدمای من هستید ازاتون بی رحمانه می خوام تو غمم شریک بشید😔😔

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۶:۴۲
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟