من یه عاشقم

من یه عاشقم

منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کردگار بنده نواز

حافظ

آخرین نظرات
  • ۸ مرداد ۹۸، ۰۱:۵۱ - ناشناس
    +_+

زندگی ادامه دارد...

يكشنبه, ۱۹ تیر ۱۴۰۱، ۰۲:۳۹ ق.ظ

نمی‌دانم چه ارتباطی میان عاشق شذن و نوشتن است. روزگاری برای مخاطبی ناشناس می‌نوشتم بی‌آنکه بدانم او کیست؟ امروز در دنیای زندگی می‌کنم که او را به چشم می‌بینم، نمیدانم چرا از وقتی او را دیده‌‌ام زبانم بند آمده، نه شعری نه سخنی نه حرفی، دل بیچاره‌ام هیچی نمی‌گوید، ولی با زبان بسته پر می‌کشد برای آغوشی مردانه برای همسری که دلسوزانه کار می‌کند برای صدای نفسی که نرسیده به بالشت از فرط خستگی به خروپف تبدیل می‌شود. دلتنگ یارم، یاری که حرف‌هایم را نگفته از چشمانم می‌خواند، بخندم با من می‌خندد و اگر چشمانم گریان باشد به تکاپو میوفتد آرامش را به آن‌ها برگرداند. 

امشب که مینویسم کمتر از یک ماه مانده تا پرونده بیست دو سالگی را ببندم و دفتری جدید باز کنم. دل‌آشوبم... 

هرچه زمان جلوتر می‌رود بیشتر وجود عزیزانم را کنارم حس میَکنم بیشتر می‌فهمم چه چیزی دارد از دست می‌رود. ای کاش توان نگه داشتن زمان را داشتم کاش می‌توانستم به گل پژمرده شده، حیوان مرده، عزیز فوت شده شخصی زندگی دوباره بخشم کاش می‌شد زمان را نگه‌داشت و از کنار باهم بودن بیشترین لذت را برد. 

به یاد از یاد رفتگان، عزیزان درگذشته، فاتحه‌ی بخوانید و لبخندی بزنید تا شادی وجودتان را به روح‌شان هدیه کنیم. 

 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱/۰۴/۱۹
دوست تنهایی هایم بامن بمان 😍💟

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی